مسیحیت پارسی persiachristianity

مسیحیت پارسی        persiachristianity
پرچم پرافتخار ایران

فرقه ھا و شاخه ھای مسيحيت

مقدمه
تمامی اديان و مکاتب انديشه در آغاز راه خود، منسجم و يکپارچ ه بودند، خصوصاً تا زمانی که رھبر صاحب کاريزمای آن در قيد حيات بوده است . اما معمولاً ھر دين و مکتبی پس از رھبر کاريزماتيک خود، به شاخه ھای مختلف تقسيم و منشعب شده است . اين تقسيم و انشعاب لزوماً امر ی منفی نبوده ، وعلتش نيز ھميش ه سوء نيتِ مسببي ن آن نمی باشد. دليل عمده انشعابات و تقسيمات و تفرقه ھا، تفسير و تعبيرھای گوناگونی است که پيروان يک دين و مکتب از گفته ھا و نوشته ھای رھبر يا رھبران اوليه خود می کنند. گويا اين خصوصيت بشر است که ھر نھض ت يا جريا ن انديشه را بعد از مدتی تبديل به نھادی سازمان يافته می کند و در اي ن مسير، بايد تعاليم و معتقدات اوليه و بنيادي ن خود را مورد موشکاف ی قرارداده ، آنھا را به زبانی فلسفی و قابل دفاع تبيين و تدوين نمايد.


مسيحيت نيز از اين قاعده مستثنی نبوده است ، خصوصاً اينکه پيشوا و رھبر آن نه شريعتی جديد و مدون آورد، و نه اصول اعتقادات مکتوب . از اينرو، پس از گذشت چند قرن ، در زمينه تعريف و تبيين فلسفی و منطقی بعضی از عقايد، نظرات مختلفی ابراز شد. ھمچنين ، در روش عبادات نيز کليساھا در مناطق مختلف جھان آيين ھا و مناسک خود را به گونه ھايی اندکی متفاوت اجرا می کردند. اين دو حوز ه مورد اختلا ف (يعنی تعريف برخی اصول اعتقادی ، و تثبيت روش عبادات ) زمينه ساز انشعابا ت در قرون وسطی و قرون معاصر بود ه است .
 

در اينجا بايد اين نکته را متذکر شد که انشعاب و تفرقه در دين مسيحيت در مقايسه با ساير اديان بسيار دير رخ داد. نخستين انشعاب رسمی و قابل توجه در قر ن پنجم ميلادی به وقوع پيوست ، يعن ی حدود چھار صد سا ل پس از بنيانگذاری مسيحيت .
شرح و توضيح علل و موجبات اين انشعابات نيازمند بررسی و مطالعه دقيق و مبسوط تاريخ کليسا از يک سو، و اصول اعتقادات و الھيات مسيحی از سو ی ديگر می باشد. اين امر از حوصله اکثر خوانندگان ما خارج است . به ھمين جھت، ما در اين جزوه کوتاه ، خواھيم کوشيد به ھر يک از فرقه ھا و انشعابات عمده اشاره کرده ، مختصراً علل و اسباب پيدايی آن را شرح دھيم . طبيعی است که به علت اختصار مطالب ، توضيحا ت ما ممک ن است در برخی موارد حق مطلب را آنطور که بايد و شايد ادا نکند.


از آغاز تا قرن چھارم
مسيحيت را رسولان عيسی مسيح در ھمان قرن اول تا به دورترين نقاط جھان که برايشان ميسر بود اشاعه دادند. عيسی مسيح خود کتابی ننوشت . رسولان مقدس او از سا ل 50 ميلادی به بعد، نياز به وجود تعاليم مکتوب را احسا س کردند و به نوشتن زندگی و تعاليم مولايشان عيسی مبادرت ورزيدند و نيز رھنمودھای مھمی برای زندگی مسيحيان و شرح عقايد مسيح ی در رسالات خود ارائه دادند. نوشته ھای رسولان مسيح که تحت الھام روح خدا قرار داشتند، ھمان کتابی است که عھدجديد (يا انجيل مقدس ) می ناميمش . مسيحيان علاوه بر کتاب عھدجديد، کتب مقدسه يھود را نيز جزء لاينفک کتاب آسمانی خود به شمار می آوردند.


آنچه که رسولان طبق تقدير الھی به نگارش در آوردند، مسائل و موضوعاتی بود که به نيازھای خاص مسيحيان و کليسای قرن اول پاسخ می داد. مسائل و نکات ديگری نيز بود که نياز به نگارش آنھا وجود نداشت ، چرا که کليساھا از آنھا آگاھی داشتند و رعايتشان می کردند. به اين ترتيب ، کليسا برای ايمان و عمل مسيحی ، از دو منبع ھدايت الھی برخوردار شد: نخستين منبع ، نوشته ھای مقدس رسولان مسيح بود؛ و دومين ، سنت شفاھی ايشان (تعاليم متداول و رايجی که از ايشا ن در کليساھا به ميراث گذاشته شده بود).

کليسايی که به اين شکل در نقاط مختلف جھان آن روزگار بنيا ن گذارده شد، از اواخر قرن اول تا اوائل قرن چھارم ميلادی ، با دو پديده مواجه بود: گسترش چشمگير و روزافزو ن از يک طرف ، و آزار و شکنجه شديد و روزافزون از جانب حکومت ھا از طر ف ديگر!
 

 قرن چھارم : آغاز اختلاف نظرھا
شوراھای کليسايی در سال 313 ، کنستانتين ، امپراطور روم ، به مسيحيت گرويد و فرمان قطع آزار و پيگرد مسيحيا ن را صادر کرد. از اين سال به بعد بود که مسيحيان در امپراطوری روم که بخش عظيمی از دنيای متمدن آن روزگار را در بر می گرفت ، برای نخستين بار روی آرامش را ديدند. نبايد از نظر دور داشت که مسيحيت بيش از ھر جای ديگری ، در امپراطوری روم گسترش يافته بود.
 

در اين شرايط آرام و به دور از واھمه و نگرانی بود که کليسا توانست ھم سازمان و تشکيلا ت خود را سامان بخشد و ھم آن دسته از مسائل عقيدتی و الھياتی را که مورد بحث و مناقشه بود، به گونه ای مدون تبيين و تثبيت نمايد. به اين ترتيب ، در فاصله سالھای 323 تا 451 چند شورا ی کليسايی تشکيل شد و اسقفان از سراسر کليساھای امپراطوری روم ، اعتقادنامه ھای اساسی مسيحيت را بر اسا س تعاليم کتاب مقدس تھيه کردند که مورد توافق تمامی کليساھا قرار گرفت . در اين اعتقادنامه ھا بود که نکات ظريف و مھم الھياتی ھمچون تثليث و طبيعت الھی و انسانی عيسی و کتب رسمی عھدجديد به طور نھايی مورد بحث و تبادل نظر و تصويب قرار گرفت . اگر اسقفی تابع مصوبه ای که مورد تأئيد اکثريت بود نمی شد، طبعاً از مقام خود عزل می گرديد.
 

تقسيم امپراطوری روم
در دوره ای که کنستانتين امپراطور بود، حکومت روم از درو ن و بيرو ن دچار بحرانی شديد بود، بحرانی که سرانجام در اواخر قرن پنجم ، موجب سقوط نھايی آن گرديد.
کنستانتين برای بھبود اي ن حکومت فرتوت و بيمار، دست به يک ابتکار زد. او امپراطوری عظيم روم را که مرزھايش در مشرق زمين به ترکيه و سوريه و عرا ق امروزی می رسيد و در مغرب به منتھی اليه شمال غربی آفريقا و اسپانيا و فرانسه و انگلستان ، به دو بخش غربی و شرقی تقسيم کرد.
 

پايتخت بخش غربی ، شھر روم باقی ماند؛ برای بخش شرقی ، کنستانتين شھری را در کرانه شمال غربی آسيای صغير (ترکيه امروزی ) بنا کرد و آ ن را به نام خود، کنستانتينوپل ناميد، يعنی شھر کنستانتين که ھمان استانبول امروزی است . بخش شرقی امپراطوری روم را بيزانس نيز م ینامند.
 

اين اقدام گرچه جنبه سياسی داشت ، اما بر امور کليسايی اثری عميق و ماندگار گذارد. تا پيش از اين تقسيم ، طبعاً اسقف شھر روم خود را اسقف اول از ميان اسقفانِ برابر می شمارد. اما با ايجاد پايتختی جديد، اسقف شھر کنستانتينوپل نيز خود را در محدوده سياسی روم شرقی ، اسقف اول و ھمرديف اسقف روم به شمار آورد. از اين تاريخ به بعد، ميان اسقف شھرھای روم و کنستانتينوپل بر سر رھبر ی جھان مسيحيت ھميشه رقابت وجود داشت .
 

مسيحيت در امپراطوری ساسانی
مسيحيت به موازات گسترش در غرب يعنی امپراطوری روم ، در شرق يعنی امپراطوری ساسانی نيز اشاعه چشمگيری داشت . امپراطوری ساسانی از غرب شامل سرزمينھای عراق و جنوب شرقی ترکيه امروز می شد. مردم اين نواحی سريانی زبان بودند و از ھمان قرن اول به مسيحيت گرويده بودند. در داخل فلات ايران و افغانستا ن امروزی ، و در ميا ن قبائل ترک و مغو ل نيز عده ای در اثر فعاليت تبشيری کليسای ايران به کيش مسيحيت در آمده بودند.
 

با رسمي ت يافتن مسيحيت در امپراطوری روم و تبديل آن به دين رسمی حکومت ، مسيحيا ن ايران (امپراطوری ساسانی )، خصوصاً ساکنين نواحی غربی اين حکومت ، شديداً مورد سوءظن پادشاھان ساسانی قرار گرفتند، چرا که ايشان را دوستانِ دشمن می پنداشتند و ايشان ھمواره در مظان جاسوسی قرار داشتند.
با وجود ستمھای وحشيانه شاھان ساسانی بر مسيحيان و کشتارھا ی بی رحمانه ايشان ، مسيحيت در اين امپراطوری پيشرفت چشمگيری کرد.
 

نخستين انشعاب : کليسای ايران و ارمنستان
ھمانطور که گفتيم ، در قرون چھارم و پنجم، اصول اعتقادات مسيحی در شوراھای بين الکليسايی مورد بحث قرار می گرفت و مصوبات آنھا به صورت اعتقادنامه تدوين می شد که مورد قبول ھمه کليساھا بود.
 

در سالھای 431 و 451 ، موضوع طبيعت الھی و طبيعت انسانی عيسی مسيح در دو شورای بين الکليسايی مھم ، مورد بحث قرار گرفت . طبق مصوبه اين شورا به استناد آيات کتاب مقدس ، اين عقيدت تصويب شد که مسيح ھم دارای طبيعت الھی بود و ھم طبيعت انسانی . اين دو بطور ارگاني ک با يکديگر نشدند( تا يک شخصيت واحد يعنی عيسای مسيح را تشکيل دھند. به اين ترتيب ، « يکی » متحد شدند )اما بود. اين مصوبه به تعليم ارتودوکس « خدا-انسان » عيسای مسيح ، ھم انسان کامل بود و ھم خدای کامل . او (يعنی تعليم صحيح ) معروف شد و کليساھای کاتوليک ، ارتودوکس، و پروتستا ن به آن معتقدند.
 

کليسای ايران (کليسای نستوری يا سريانی يا شر ق آشور)
مخالفين اين آموزه ، يکی اسقف نستوريوس بود که اعتقاد داشت طبيعت ھای الھی و انسانی مسيح گرديد. به عبارت ديگر، خدا در « حامل خدا » به گونه ای مکانيکی کنار يکديگر قرار داشتند. عيسی در واقع وجود انسانی به نام عيسای ناصری سکنی گزيد و اتحاد ميان طبيعت الھی و انسانی او کامل نگرديد مگر تا زمان صعودش. نستوريوس از مقام خود عزل شد و تبعيد گرديد.
 

کليسای امپراطوری ساسانی که به خاطر دين مشترکش با روم شرقی ، ھموار ه در معر ض اتھام به جاسوسی و خيانت قرار داشت، از اين اختلاف نظر استفاد ه کرد و آموزه نستوريوس را به عنوان تعليم رسمی خود پذيرفت . بدينسان ، کليسای ايران چه از نظر تشکيلات و چه از نظر عقيدتی ، خود را از کليسای غرب (امپراطوری روم ) جدا کرد.
کليسای ايران تا قرن يازدھم ميلادی رشد چشمگير ی داشت . طبق مدارک تاريخی ، بيش از يک چھارم از قبايل مغول در اثر فعاليت ھای کليسای ايران به مسيحيت گرويده بودند. مبشرين ايرانی حتی تا به چين رفتند و امروزه ستون يادبودی در اين کشور که به خط پھلوی و سريانی نوشته شده ، شاھد اين واقعيت می باشد. اما از قرن يازدھم به بعد، در اثر سختگيری حکومت ھای ترک در ايران و بعد، حملات ويرانگر مغولان در قرون 13 تا 15 ، کليسای ايران به اقليتی اندک تبديل شد که پيروان آن ، در شمال عراق امروزی ، در شھرھای موصل و اربيل و کرکوک می زيستند. اين اقليت ھمان است که امروز می ناميم که در نقاط مختلف ايران و عرا ق به سر می برند. کليسای سنتی ايشان « آسوری » يا « آشوری » معروف است . اين کليسا بازمانده کليسا ی باستان امپراطوری « نستوری » يا « شرق آشور » نيز، به کليسای ساسانی است که ھمواره زبان سريانی را زبان رسمی عبادات خود نگا ه داشت .
 

کليسای ارمنی
در مقابل اين دو آموزه ، عده ای بر جنبه و طبيعت الھی مسيح آنقدر تأکيد کردند که طبيعت انسانی او ناديد ه گرفته شد. اين عده اعتقاد داشتند که اين دو طبيعت در ھم ادغام شد تا يک طبيعت که آن ھم طبيعت الھی باشد، به وجود آيد. کليساھای ارمنی ، قُبطی (اقليت مسيحی مصر)، حبشی ، و يعقوب ی سوريه و لبنان ، پيرو اين تعليم می باشند.
 

امروزه کليسای رسمی و سنتی ارمنستا ن و نيز ارمنيا ن مقيم ايران و ساير نقا ط جھان ، پيرو اي نعقيده می باشند. کليسای ارمنی به پاس خاطر کشيش ايرانی يعنی گريگور لوساوريچ ( نوربخش )، که ارمنستان را به مسيحيت فراخواند، به کليسای گريگوری نيز معرو ف است .
 

لازم به تذکر است که از نظر اصولی ، کليساھای شرق آشور و ارمنی به کليسای ارتودکس يونانی نزديکند تا به کليسای کاتوليک روم .

دومين انشعاب : کليساھای کاتوليک و ارتودکس
ھمانطور که متذکر شديم ، تقسيم امپراطوری روم به دو بخش شرقی و غربی ، رقابتی را ميان اسقفان دو پايتخت ، يعنی روم و کنستانتينوپل (استانبول امروزی ) به وجود آورد. اين رقابت و اختلاف ناشی از آن ، در آغاز بسيار بی اھميت بود. اما رفته رفته ، در اثر تحولا ت سياسی و اجتماعی ، توازن به سود اسقف روم برھم خورد.
 

علل انشعاب
عامل نخست ، سقوط روم غربی در اواخر قرن پنجم به دست اقوام ژرمن و اروپای شمالی بود. امپراطوری کھن و پير روم غربی ، پس از ھزار سال ، به دست اقوام وحشی از ميا ن رفت . در خلأ سياسی که به دنبال اين امر به وجود آمد، اسق ف شھر روم ، نقش ی بسيار حسا س و مثبت به نفع مردم ايفا کرد. او به خاطر نفوذ و اعتبار خود، مانع از اين شد که مھاجمين شھر بزرگ روم را ويران کنند. اين امر وجھه و اعتبار اسقف روم را بيش از پيش افزايش داد. به تدريج که اين اقوام (نياکان آلمانيھا، فرانسويھا، و مرد م ناميده می شد (يعنی « پاپ » اسکانديناوی امروز) به مسيحيت گرويدند، قدرت اسقف روم نيز که اکنون ديگر فزونی چشمگيری يافت ، طوری که شخص پاپ عملاً نقش امپراطوران روم را ايفا می کرد. نصب ،(« پدر » و عزل پادشاھان محلی اروپا ب ه امر او صورت می گرفت .


عامل دوم را بايد در وضعي ت سياسی و اجتماع ی روم شرقی جستجو کرد. در ھمان دوره ھايی که اسقف روم از قدرتی روزافزون برخوردار می شد، اسقف روم شرقی (بيزانس )، به خاطر حضور شخص امپراطور در پايتخت از يک سو، و پيشروی مسلمانان در مناطق مسيحی نشين از سوی ديگر، نفوذ و قدرت روحانی و دنيوی او را محدود می ساخت .
 

جدايی کامل
علاوه بر اينھا، اختلافات عقيدتی بسيار جزئی و بی اھميتی نيز در ميان کليسای روم غربی وکليسای روم شرقی بروز کرده بود. در سال 1054 ميلادی ، پاپ ھيأتی را به کنستانتينوپل گسيل داشت تا يک اختلاف جزئی در خصوص يکی از مراسم عبادی را با اسقف اين شھر حل و فصل کند (اسقف اعظم می ناميدند، که به معنی پدر و فرمانروا اس ت). از آنجا که مذاکرات به « پاتريارخ » شھر کنستانتينوپل را توافق نينجاميد، ھيأت اعزامی رو م، پاتريارخ را تکفير کرد. پاتريارخ نيز پاپ را تکفير کرد.
 

بدينسان اين دو کليسا ی بزرگ از سا ل 1054 به طور کامل از يکديگر جدا شدند. کليسای روم کليسای روم غربی نيز خود را ؛(« تعليم صحيح » می ناميد (يعنی صاحب « ارتودکس » شرقی خود را می ناميد (يعنی جامع يا دربرگيرنده تمام مسيحيان ). از آن زمان به اين سو، اين دو کليسا با « کاتوليک » يکديگر ھيچ تماسی نداشتند، تا اينکه در دو سه دھه اخير، طی تماس ھايی که ميان پاپ و پاتريارخ کليسای ارتودکس برقرار شد، اين تکفير متقابل پس گرفته و باطل اعلام شد.
 

تفاوت کليساھای کاتوليک و ارتودکس و بقيه
در اينجا مناسب است متذکر شويم که تفاوت ھايی که ميان کليساھای کاتوليک و ارتودکس وجود دارد، از نظر عقيدتی بسيار جزئی و بی اھميت می باشد. از نظر مراسم عبادی نيز در طول زمان ، تفاوت ھايی ميان اين دو کليسا به وجود آمده که اساساً پيشپا افتاده می باشد؛ برای مثال ، کشيشان کليسای ارتودکس بايد ريش نگه دارند، اما کشيشان کاتوليک می توانند ريش خود را بتراشند! يا اينکه کشيشان کاتوليک در ھر رتبه ای می بايست مجرد بمانند، در حاليک ه کشيشان ارتودکس که رتبه ای پايين تر از اسق ف دارند، می توانند ازدواج کنند، اما ديگر نم یتوانند ب ه مراتب بالاتر برسند.
نظير ھمين تفاوت نيز ميان کليسای کاتوليک و کليساھا ی ارمنی و آشور ی وجود دارد. به غير از اين ، ھيچ نوع اختلاف عقيدتی قابل ذکر اين کليساھا را از ھم جدا نمی کند. ھمه آنھا به اعتقادنامه ھای اوليه شوراھای بين الکليسايی وفادارند.


سومين انشعاب : نھضت پروتستان

 
علل انشعاب
علل بروز سومين انشعاب که منجر به پيدايی کليساھای پروتستان گرديد، بسيار متعدد است و به فرصتی طولانی نياز دارد که طبعاً از حوصله اين جزوه کوتاه خارج است . علل گوناگونی ھمچون عوامل سياسی ، اجتماعی ، اقتصادی ، اخلاقی و مذھبی ، موجب اعتراض و انشعاب در کليسا گرديد. ما در اينجا سعی می کنيم تا آنجا که ممکن است ، ماجرا را به طور خلاصه توضيح دھيم .
 

در نيمه دوم قرون وسطی' (قرن ھای 11 تا 15 )، پاپ از قدرت و مقامی ھمطراز با امپراطوران روم باستان برخوردار شد ه بود. سلطه و اقتدار او نه فقط امور روحانی و مذھبی ، بلکه امور سياسی و اجتماعی و اقتصادی را نيز در بر می گرفت . حکومت ھای اروپايی نظير آلمان و فرانسه و اسپانيا و انگلستان مجبور بودند مالياتی مذھبی به واتيکان بپردازند. کليسای کاتوليک در ھمه کشورھا صاحب بھترين زمينھا بود. پاپھا حتی در نصب و عزل پادشاھان کشورھای اروپا مستقيماً دخال ت داشتند؛ ايشان به واسطه نفوذ روحانی که بر مردم داشتند، می توانستند به اتباع يک کشور دستور بدھند که از پادشاه فرمانبرداری نکنند.
 

علاوه بر اين عوامل سياسی و اقتصادی و اجتماعی، عامل اخلاقی و مذھبی نيز مطرح بود. مقام مقدس رھبری کليسا (مقام پاپی ) بيشتر وسيله ای برای ارضای حس جاه طلبی اسقفان دنيوی شده بود. آنان توجه چندانی به زندگی دنيوی و روحانی افراد نداشتند. تا زمانی که ھزينه ھای سنگين دربار پاپ از طريق ماليات ھای مذھبی تأمين می شد، وضع مردم ديگر اھميتی نداشت . گفته می شود که بسياری از اسقفا ن بلندمرتبه و حتی پاپھا از طريق روابط نامشروع صاحب فرزندانی نامشروع بودند.
 

در اين ميان ، اسقفان و کشيشان بسياری که افرادی مقدس و پرھيزکار بودند و از چنين افراط ھايی رنج می بردند، به تدريج صدای اعتراض خود را بلند کردند. اين اعتراض به دو شکل ابراز می شد: يکی به صورت تشکيل گروھھای رُھبانی برای دوری گزيدن از اين انحطاط و حفظ تقدس خويشتن و جامعه شان (اينھا در لباس راھب ھا و راھبه ھا به صومعه ھا پناه می بردند و به خدمات فرھنگی و آموزشی و اجتماعی و رسيدگی به نيازمندان می پرداختند)؛ ديگری ، اعتراض و مخالفت علنی عليه اقتدار و استيلای پاپ . شکل اول معمولاً مورد تأئيد پاپھا قرار می گرفت . از اينرو در قرو ن وسطی ' شاھد تشکي ل نظام ھای مختلف رُھبانيت می باشيم که خدمات خيريه ، فرھنگی ، و اجتماعی بسياری کردند. اما نوع دومِ اعتراض ھميشه با قاطعيت پاسخ داده می شد؛ اسقف يا کشيشِ معترض يا مجبور به توبه می شد، يا اعدام می گرديد. کم نيست شمار مردا ن مقدسی که بدينسان به شھادت رسيدند.
 

تمام اين عوامل دست به دست ھم دادند و زمينه را برای تحولی عميق مستعد ساختند. پادشاھان و حکام محلی مايل بودند از سلطه سياسی و اقتصادی پاپ خارج شوند. کشيشانِ ناراضی نيز که می ديدند اعتراضشان به ھيچ جا نمی رسد، آماده پذيرش ھر نو ع تحولی در امور کليسايی و روحانی بودند. مردم و خصوصاً طبقه روشنفکر که تحت تأثير رُنسانس ، خواستار آزادی انديشه بودند، از ھرگونه تحولی که اين آزادی را تأمين می کرد حمايت می کردند.
 

آغاز نھضت
در سال 1517 ، يک کشيش آلمانی به نام مارتين لوتر ( 1483 تا 1546 ) که فردی بسيار باتقوا و نيز تحصيل کرده بود، اعتراضات خود را بر سر در کليسای شھر ويتنبرگ در آلمان نصب کرد، که در آن به 95 مورد از افرا طھای واتيکان اعترا ض شده بود. واکنش واتيکان احضار لوتر و قصد اعدام او بود.
 

اما در اثر تحولا ت سياسی -اجتماعی که ذکر کرديم ، لوتر اي بخت را يافت که مورد حمايت حاکم آلمانی منطقه قرار گيرد.
 

چيزی نگذشت که بسياری از کشيشان و مسيحيا ن به نھضت لوتر پيوستند. گرچه خود او مايل نبود کليسا يا فرقه ای جديد ايجاد کند، بلکه می خواست کليسای کاتوليک از درون خود را اصلاح کند، اما پيروان خسته و دلزده او، نھضت لوتر را تبديل به فرقه ای جديد در مسيحيت کردند. ظرف چند دھه اعتراض لوتر سراسر دنيای مسيحی غرب را فرا گرفت . اين نھضت به خاطر اعتراضش به پاپ و دربار او، نيز « نھضت اصلاحات کليسا » نھضت پروتستان را . « اعتراض کننده » ناميده شد، يعنی « پروتستان » می نامند.
 

اعتراض و نھضت پروتستان از ھمان آغاز خيلی سريع به شاخه ھای مختلف تقسيم شد. تشريح نحوه شکل گيری گروھھای مختلف پروتستان مشکل و وقت گير است . گرچه نھضت اصلاحات کليسايی معمولاً به مارتين لوترِ آلمانی نسبت داده می شود، اما چھره ھای برجسته ای ھمچون ژان کالوَن فرانسوی ، اولريخ زوئنيگلی سوئيسی ، و فيليپ ملانکتون آلمانی نقش بسيار مھمی را در اين نھضت ايفا کردند. اين افراد بنيانگذاران نھضت اصلاحات بودند.
 

نتايج عقايد اصلاح گران
برخی از متفکرين مسيحی آرزو می کنند که کاش نظرات اصلاح گران به جای پديد آوردنِ مذھبی جديد در دين مسيحيت ، کليسا را از درو ن متحول می کرد. اما متأسفانه چنين نشد.
نھضت اصلاح گران باعث شد مسيحيت جان تازه ای بگيرد، خصوصاً اينکه توجه تازه و عميقی به کتاب مقدس مبذول شد. آزادی انديشه در عرصه الھيات موجب پديد آمد ن ديدگاھھای جديدی گرديد.
اما ديدگاه اصلاح گران که مبتنی بر آزادی انديشه مسيحيان و حق آنان در تفسير کتاب مقدس بود، سبب شد که درست در زمان حيات ايشان ، نھضتشا ن به شاخه ھای جديدی منشعب شود. و متأسفانه اين فرايندِ انشعاب ھنوز نيز پس از گذشت 500 سال از آ ن زمان ، ادامه دارد و گاه باعث اغتشاش فکری بسياری می گردد. بعضی ممکن است از خود بپرسند که بالاخره کداميک از کليساھا ی پروتستان راست می گويند. در سطور بعدی، اين انشعابات را نام برده ، مختصراً توضيح خواھيم داد.
 

شاخه ھای مذھب پروتستان
 
کليسای لوتری
ھمانطور که متذکر شديم ، نھضت لوتر از ھمان آغاز سبب پيدايی شاخه ھای گوناگون در مسيحيت گرديد. علت اين امر را بايد در آزادی يی جستجو کرد که لوتر برای ابراز انديشه و خصوصاً تفسير کتاب مقدس قائل بود.
ناميده شدند، گرچه خودشان « لوتری » کشيشان و مسيحيان پيرو لوتر و عقايد او از ھما ن آغاز از چنين عنوانی خشنود نبودند. کليسای لوتری نخست در آلمان ، و سپس در کشورھای اسکانديناوی اشاعه يافت . کليسای لوتری در اين کشورھا کليساھا ی دولتی می باشند و ھزينه ھايشان از بودجه دولت تأمين م یشود.
کليسای لوتری دارای سلسله مراتبی از کشيشان است که بسيار شبيه به کليسای کاتوليک می باشد.مراسم عبادی آن نيز بیشباھت به کليسای کاتوليک نيست ، با اين تفاوت که مريم ، مادر مسيح، و سايرمقدسين مورد تکريم قرار نمی گيرند و از آنان طلب شفاعت نمی شود. اعتقاد لوتر بر اين است که نان وشراب در مراسم شام خداوند در عمل تبديل به بدن و خون مسيح نمی گردد، اما بدن و خون مسيح بر نان و 
شراب قرار می گيرد و با آ ن  « ھم گوھر » می شود.
 

کليسای پرزبيتری
يکی از بزرگترين چھره ھای نھضت پروتستان ، ژا ن کالوَن ( 1509-
1564 )، کشيش و عالم الھی فرانسوی است . کالون اعتقاداتی بر اساس کتاب مقدس ارائه داد که بسياری از کليساھا ی پروتستان پيرو آ ن می باشند.
 

مھم ترين اصل اعتقادی کالون به مسأله رستگاری و محدوده شمول آن مربوط می شود. کالون تعليم می دھد که خدا از پيش عده ای را برای رستگاری و عده ای را برای ھلاکت جاودانی انتخاب و مقرر کرده است . مسيح بر روی صليب کفاره گناھان بشر گرديد، اما عملِ نجات بخش او فقط شامل آنانی می شود که از ازل برای رستگاری مقرر شده اند. اين عده قدرت اين را ندارند که با انتخاب الھی مقاومت کنند و مجبور به پذيرش رستگاری می باشند. اينھا يکبار که فيض خدا را پذيرفتند، ديگر برايشا ن امکان بازگشت و ارتداد و سقوط وجود ندارد و تا ابد محفوظ می باشند. اعتقاد کالون در خصو ص رستگاری بيشتر حالتی جبرگرايانه دارد و آزادی بشر را در اين زمينه نمی پذيرد.
 

 از نظر نحوه اداره امور کليسا، کالو ن روش  « پرزبيتری » ( Presbyterian یا مشایخی ) را عنوان کرد که طبق آن، کلیسا تحت نظر « پرزبيترھا » (مشايخ کليسا) اداره می شود. شبان يا کشيش کليسا  مجری تصميمات مشايخ می باشد. امروزه ، کليساھای پرزبيتری از روش مديريت کالون پيروی می کنند.
     

     اما به جز کليساھای پرزبيتری ، بسياری ديگر از کليساھا ی پروتستان نيز پيرو اعتقادا ت کالون در خصوص رستگاری می باشند، نظير کليسای اَنگليکن ، باپتيست ، و برادرا ن.
 

    کليساھای متوديست و پنطيکاستی و چند شعبه کوچک از مذھب پروتستان ، پيرو عقايد الھی دان ھلندی ، آرمينيو س ( 1559- 1609 ) ھستند که با اصول اعتقادی جبرگرايانه کالون در باره مشيت الھی به مخالفت برخاست . آرمينيوس ، مانند کليسای کاتوليک ، معتقد به آزادی اراده انسان در پذير ش يا رد رستگاری می باشد.
 

کليسای اَنگليکن (اسقفی )
نھضت اعتراض به مذھب کاتوليک ، از ھمان آغاز به انگلستان نيز راه يافت . در اين سرزمين ، چند قر ن بود که جريانھای اصلاح طلب خواھان تغييراتی در ساختار عقيدتی و تشکيلاتی کليسای کاتوليک بودند، اما ھمگی يا اعدام شدند يا مجبور به سکوت گرديدند.
 

اما در قرن شانزدھم ، شرايط سياسی و اقتصادی انگلستان برای پذيرايی از چنين تحولی و رھايی از سلطه پاپ مستعد بود. ھِنری ھشتم ( 1509- 1547 )، پادشاه انگلستان به علل خانوادگی ، سياسی ، و اقتصادی ، قانونی از پارلمان گذراند که به موجب آن ، شخص پادشاه رئيس کل کليسای انگلستان گرديد و کليسای انگلستان از وابستگی به واتيکان خارج شد. اين جدايی و استقلال گرچه در آغاز فقط امور تشکيلاتی را فرا می گرفت ، اما پس از مدت کوتاھی ، مسائل عقيدتی را نيز در بر گرفت و کليسای انگلستان اصول اعتقادی کالون را پذيرفت .
 

بدينسان کليسای اَنگليکن (يا کليسای انگلستان ) پا به عرصه وجود گذاشت که در رأس آن پادشاه يا ملکه انگلستان قرار دارد. مراسم و تشريفات عبادی و سلسله مراتب اداری اين کليسا، بسيار شبيه به کليسای کاتوليک می باشد.
 

کليسای باپتيست
قبلاً گفتيم که از قرن دوازدھم به بعد، در بط ن کليسای کاتوليک ، گرايشھايی به اصلاحات روحانی وجود داشت که خود را به گونه ھای مختلفی بروز می داد. جالب اينجاست که از ھمان آغاز نھضت اصلاحات ، عده ای از مسيحيا ن اين اعتراض را عنوان کردند که اين اصلاحات بيشتر حالتی ذھنی و عقيدت ی دارد و تأثيری بر رابطه نزديک مؤمنين با خدا نگذاشته است . اين افراد خود را از کليساھا ی رسمی پروتستان جدا کردند و کليساھايی آزاد و مستقل تشکيل دادند. اين معترضين پروتستان را بر حسب کشورھايشان ،پيه تيست و پوريتن می نامند.
 

يکی از اين گروھھای معترض ، از ھمان زمانی که نھضت اعتراضی لوتر پا میگرفت ، اين تعليم را مطرح کردند که تعميد کودکان طبق اصول کتاب مقدس نيست و ايمانداران بايد در سنی غسل تعميد بگيرند نام (Anabaptist) که قادر به درک مفھوم و اھميت روحانی اين آيين باشند. اين گروھھا آناباپتيست يافتند و به شدت از سوی کاتوليکھا و پروتستانھا مورد شکنجه و آزار قرار گرفتند.

در سال 1609 ، يک کشيش اَنگليکن به نام جان اسميت (1514 -1612، John Smyth )  نفوذ مسيحيان پوريتان قرار گرفت و از کليسای انگليکن جدا شد و در سال 1612 کليسايی را در انگلستان بنياد نھاد که به باپتيست معروف شد. جان اسميت نخست خود را غسل تعميد داد و از پيروا ن خود نيز خواست تا با آگاھی بالغانه از مفھوم توبه و تعميد، مجدداً آيي ن غسل تعميد را به جا آورند.
 

علت معروف شدن آنان به باپتيست ( تعميديون ) نيز ھمين اعتقادشان است که ايمانداران بايد در سنی غسل تعميد گيرند که مفھوم توبه و ايمان را در ک کنند. کليساھای لوتری و پرزبيتر ی و انگليکن ،مانند کاتوليکھا، کودکانی را که در خانواده مسيحی به دنيا می آيند، در دوره نوزادی يا سالھای اوليه کودکی غسل تعميد می دھند.
  

کليساھای باپتيست اصولاً کالوينيس ت ھستند. اين کليسا خيلی سريع در نقاط مختلف اروپا و آمريکا اشاعه يافت . باپتيست ھا ھيچ اتحاديه بين المللی ندارند. در آمريکا گروھھا ی مختلف از کليساھای باپتيست تحت پوشش اتحاديه ھای گوناگون گرد ھم می آيند. در انگلستان نيز کشيشان باپتيست اتحاديه ای دارند، گرچه ھر کليسا برای خود از ھر نظر مستقل و خودگردان است . باپتيست ھا يکی از بزرگترين شاخه ھای مذھب پروتستان را تشکيل می دھند.
   

کليسای متوديست
کليسای متوديست را شخصی به نام جان وسلی (1791-1703) در انگلستا ن  بنياد نھاد. او که پسر يک کشيش انگليکن بود، در دوره تحصيل خود در دانشگاه آکسفورد، تعدادی از « متوديست » يا « کلوب مقدس » دانشجويان باايمان را گرد خود جمع کرد و تشکيل گروھی را داد که به معروف شد. چندی بعد، جان به ھمراه برادر خود چارلز، سفرھايی را به اقصا نقاط جزاير بريتانيا شروع کرد و در ھمه جا مردم را به توبه واقعی و بازگشت به سوی مسيح دعوت می کرد. او ھيچ کليسايی تأسيس نمی کرد؛ ويژگی کارش اين بود که در اماکن عمومی يا در فضا ی آزاد برای مردم موعظه می کرد.
 

بشارت ھا و موعظه ھای جان و چارلز وسلی باعث تحولی عميق در جامعه رو به انحطاط انگلستان گرديد. گرچه جان وسلی مايل نبود که نھضتش از کليسا ی انگليکن جدا شود، اما آخرالامر پيروانش کليسايی تأسيس کردند که به کليسای متوديست معروف شد. اين نھضت خيلی سريع در آمريکا منتشر شد. امروزه ، کليسای متوديست از شاخه ھای مھم کليساھای پروتستان به حساب می آيد.
 

سرودھای روحانی و عميق چارلز وسلی ھنوز نيز در کليساھا ی انگليسی زبان سروده می شود.
  ھمانطور که قبلاً اشاره کرديم ، کليسا ی متوديست ديدگاه آرمينيوس را در خصوص رستگاری اتخاذ کرد.
 

کليسای برادران
ناميده می شود، در حدود سال 1830 در انگلستان آغاز « برادران » نھضتی که امروزه کليسای گشت . عده ای از کشيشان کليسای اَنگليکن که از خشکی و عدم پويايی روحانی کليسا دلزده شده بودند، آن را ترک کرده ، گرد ھم آمدند و کوشيدند جماعت ايمانداران را بر اساس اصول عھدجديد اداره کنند. اين عده به طور خا ص عليه اين سياست کليسا اعتراض می کردند که چرا فقط کشيشان دستگذاری شده بايد در يعنی کليسا، مايل نبودند ھيچ نامی « بدن مسيح » خدمات کليسايی مشغول باشند. به علاوه جھت حفظ وحدت را نيز ايشا ن برنگزيدند؛ اما وقتی گروھی نامی نداشته باشد، « برادران » بر گروه خود بگذارند. حتی نام طبعاً ديگران برای آن نامی ابداع می کنند!
 

تأکيد عمده ايشان بر اين بود که مؤمنين به برابری حق رھبری جلسات عبادتی را دارند، چون طبق کلام خدا ھمه ايمانداران کاھن ھستند؛ در جلسات ايشان نيز ھر ھفته آيين عشاء ربانی برگزار می شد. به اين ترتيب ، به خاطر رد مقام کشيشی به صورت خدمتی رسمی ، برادران توانستند اين حقيقت فراموش شده را مجدداً به اجرا در آورند که ھر ايماندار عطايی دارد و می تواند جايی در خدمت کليسا داشته باشد. ھر گروه از جماعت برادران از استقلال برخوردار بود و توسط گروھی از مشايخ که معمولاً به طور تمام وقت در خدمت کليسا نبودند، اداره می شد. 

اين نھضت به تدريج به سراسر جھان گسترش يافت و حتی امروزه نيز يکی از بزرگترين انجمنھای ميسيونری را دارا می باشد. اصول اعتقادی ايشان ھمانند ساير کليساھای محافظه کار پروتستان برادران » می باشد. متأسفانه در ھمان سالھای اوليه ، شکافی ميان کليساھای برادران رخ داد؛ برخی خو را« برادران  بسته » ناميدند، و بقيه به « برادران باز » معروف شدنددسته اخير است که بسيار فعا ل می باشد.
 

نھضت پنطيکاستی
نھضت پنطيکاستی از يک دانشگاه الھيات در ايالت کانزاس در ايالات متحده آمريکا آغاز شد. در ژانويه سال 1901 ، عده ای از دانشجويان مشغول مطالعه کار روح القدس در کتاب اعمال رسولان بودند.
توجه ايشان به اين نکته جلب شد که طبق مندرجات اين کتاب ، ھر جا که مسيحيان اوليه از روح القدس پر می شدند، به زبانھای ناشناخته ای که از روح القدس دريافت می داشتند، سخن می گفتند. يکی از آنان از بقيه خواست تا بر سر او دست بگذارند و دعا کنند تا او نيز اين تجربه را بيابد. او بلافاصله شروع به سخن گفتن به زبانھای ناشناخته کرد. به دنبال او بقيه دانشجويان نيز اي ن تجربه را دريافت کردند.
اين نھضت که حالتی پر شور در مسيحيان ايجاد می کرد، موجب بشارت انجيل و دعوت مردم به بازگشت به سوی ايمان زنده و واقعی گرديد. بدينسان در سال 1914 ، پيروان اين نھضت نخستين تشکيلات در آمريکا به ثبت رساندند. در دھه ھای (Assemblies Of God) « جماعت ربانی » خود را تحت عنوان بعدی ، تشکيلات مستقل ديگری نيز که پيرو ھمين نھضت بودند به وجود آمدند. نھضت پنطيکاستی خيلی سريع سراسر جھان مسيحيت را در قرن بيستم فرا گرفت.
 

ويژگی اين نھضت اين اعتقاد است که تجربه تعميد به روح القدس که در کتا بمقدس آمده ، تجربه ای است جدا از توبه و ايمان به مسيح . نشانه دريافت اين تجربه ، فقط سخن گفتن به زبانھای ناشناخته ای است که روح القدس به فرد عطا می کند.
  

بايد متذکر شويم که تمامی فرقه ھا و شاخه ھای مسيحيت به موضوع تعميد به روح القدس معتقدند، با اين تفاوت که آن را تجربه ای ھمراه و ھمزمان با توبه و ايما ن به حساب می آورند.
 

اين نھضت خيلی سريع به تمام کليساھا سرايت کرد، طوری که مسيحيان وابسته به کليساھای مختلف ، بدون اينکه کليسای خود را ترک گفته ، به کليساھای پنطيکاستی بپيوندند، تعميد به روح القدس را آنطور که پنطيکاستی ھا مطرح می کنند، تجربه می کنند. اين نھضت حتی به کليسای کاتوليک نيز وارد شده و مورد تأئيد پاپ قرار گرفته است .
 

نھضت ھای کاريزماتيک
در نيمه دوم قرن بيستم ، عده ای از مسيحيان که به تعميد رو حالقدس و سخن گفتن به زبانھا معتقد بودند، اين عقيده را مطرح کردند که يگانه نشانه تعميد به روح القدس سخن گفتن به زبانھای ناشناخته نيست ، بلکه نشانه ھای خارق العاده و فوق طبيعی ديگری ھمچون نبوت (سخن گفتن از جان ب خدا)، گريستن ، فرياد کردن ، خنديدن ، و بسياری پديده ھای فوق طبيعی ديگر می تواند نشانه تعميد روح القدس باشند.
 

عده ديگری از مسيحيان ، طبق اعتقاد سنتی خود، تعميد روح القدس را تجربه ای ھمزمان با توبه و ايمان می دانند، اما معتقدند که با دعا و درخواست از حضور خدا، ايمانداران بايد از عطاھا ی روح القدس ، نظير سخن گفتن به زبانھای ناشناخته ، نبو ت، معجزات ، مکاشفا ت، سرود خواندن تحت قدرت روح القدس ، بھره مند گردند.

در دھه ھای اخير، برخی از کليساھای کاريزماتيک ، در تجمعا ت خود، حالا ت و حرکا ت و صداھای خارق العاده ای از خود بروز میدھند که معتقدند تحت نفوذ و قدرت روح القدس ظاھر م یشود.
تمامی اين جريانات را می توان به طور کلی ، تحت عنوان نھضت کاريزماتيک دسته بندی کرد.
کليساھای غيرفرقه ای امروزه در اروپا و آمريکا کليساھا ی مستقلی به وجود آمد هاند که خود را وابسته به ھيچ شاخه ای از مذھب پروتستان نمی دانند و معتقدند که از الگوی کليسای اوليه (که در کتاب اعمال رسولان ذکرش آمده ) تبعيت می کنند. اين دسته از کليساھا معمولاً به نوعی کاريزماتيک می باشند. ھر يک از آنھا نيز اصو ل اعتقادی خاص خود را دارند، گرچه در اصول اساسی اعتقادات ، ھمه با ھ م و با کليساھا ی سنتی کاتوليک و (non-denominational) « غير فرقه ای » ارتودکس و پروتستان مشترک می باشند. اين کليساھا خود را می نامند.
 

کليساھای معروف به اِوانْجِليکال
Evangelisch يا به زبان آلمانی و زبانھای نزديک به آن Evangelical اين کليساھا که به ناميده می شوند، معمولاً به يکی از اين دو دسته تعلق دارند: اينھا يا ھمان کليساھای غيرفرقه ای ھستند؛ يا جزو کليساھای مھم پروتستان يعنی انگليکن يا پرزبيتری يا باپتيست می باشند. در ھر دو حال ، تأکيد آنھا بر می باشد. اين کليساھا بر رابطه شخصی و عميق با خدا تأکيد « انجيل » ايمان و عمل به تماميت پيام می گذارند و کسانی را به عضويت می پذيرند که اين تجربه را دارا باشند.
 

اصلاحات در کليسای کاتوليک
از ھمان آغاز نھضت اعتراض لوتر و ساير کشيشان ، کليسای کاتوليک سرانجام پذيرفت که بايد به پاره ای از اصلاحا ت از داخل تن در دھد. اگر واتيکان پيش از اين زمان صدای اصلاح طلبانه کشيشان خود را می شنيد و می پذيرفت ، شايد ھيچگاه جھان مسيحيت اينچنين دچار تفرقه نمی شد.


امروزه کليسای کاتوليک بر اھميت مطالعه کتاب مقدس در زندگی روزمره مسيحيان تأکيد می گذارد و در اجرای مراسم کليسايی از زبانھای محلی مردم استفاده می کند، برخلاف گذشته که ھمه مراسم به زبان لاتين (ايتاليايی باستان ) برگزار می شد. اين تحولات به طور خا ص از زمان شورای واتيکان دوم که در دھه 1960 تشکيل شد، تصويب گرديد و به موقع اجرا در آمد. 


تفاوت کليساھای کاتوليک و پروتستان
شرح تفاوت اعتقاداتِ کاتوليکھا و پروتستانھا امری است دشوار و نياز به وقت بسيار دارد. علت عمده اين امر، تفاوت ھای بسياری است که ميان فرقه ھای مختلفِ خودِ مذھب پروتستان وجود دارد.
ھمانطور که در بخش 7 ملاحظه فرموديد، فرقه ھای گوناگون پروتستانتيزم از نظر فروع معتقدات و نيز شيوه اداره کليساھا با يکديگر تفاوت دارند. اين فرقه ھا را می توان روی طيفی قرار داد که يک انتھايش را بنيادگرايی تشکيل می دھد و انتھای ديگرش را سن تگرايی يی مشابه با کاتوليسيزم. به ھمين دليل ، به ھنگام مقايسه مذھب کاتوليک با مذھب پروتستان ، بايد نخست بپرسيم که اعتقادات کاتوليکی را با کدام شاخه از مذھب پروتستان می خواھيم مقايسه کنيم . اين کار نيز بسيار دشوار و وقتگير و پيچيد ه خواھد بود.
لذا، در فضای اندکی که در اختيار داريم ، تفاوت ھای مذھب کاتوليک را با عقايد و اصو ل کلی مذھب پروتستان مقايسه خواھيم کرد، عقايد و اصول ی که ميان ھمه شاخه ھای مذھب پروتستان مشترک است .
اما نخست بايد به اين نکته بسيار مھم توجه داشت که ھمه مذاھب مسيحيت (يعنی کليساھای ارتودکس ، کاتوليک ، و پروتستان ) بر سر اصو ل اصلی اعتقادات با يکديگر توافق دارند. ھمه کليساھا بدون ھيچگونه ترديدی ايمان دارند که عيسی مسيح پسر يگانه خداست که برای نجات بشر تن گرفت ، از مريم باکره زاده شد، ھمچون انسان زيست ، بر صليب برای کفاره کردن گناھان بشر جان سپرد، در سومين روز زنده شد، به آسمان بازگشت ، و روزی برای داوری جھان باز خواھد گشت . ھمه کليساھا ايمان دارند به روح القدس ، روح مقدس خدا، که رستگاری را در دل بشر به عمل در می آورد. و ھمه ايمان دارند که انسان فقط به واسطه ايمان به فداکاری مسيح بر روی صليب ، از طريق توبه و ايما ن، رستگار می گردند.
اما تفاوت کلی کاتوليکھا و پروتستانھا بر سر نکاتِ عمد ه زير میباشد:
 

مرجع ايمان و عمل
يکی از اختلافات مھم کاتوليکھا و پروتستانھا، ظاھراً بر سر اين است که اصول ايمان و عمل مسيحيت را چه مرجعی تعيين می کند. اعتقادات مسيحيت ، و مناسک ، و روش زندگی اجتماعی و فردی مسيحيان را کدام منبع و مرجعی تعيين می کند؟
کليسا ی کاتوليک بر اساس سنت باستانی کليسا، به سه مرجع معتقد است :
نخست ، کتاب مقدس ؛
دوم ، اگر موضوع يا مسأله ای در کتاب مقدس تصريح نشده باشد، نوشته ھای پدران کليسا در سده ھای نخستين مسيحيت و سنن و رسومی که از آ ن روزگار باقی مانده است مرجع قرار م یگيرد؛
سوم ، تصميمات و مصوبات مجمع اسقفانِ کليساھا ی کاتوليک از سراسر جھان ، تحت تعيين کننده اعتقادات يا مناسکی است که در دو منبع و مرجع اول يافت ، (Magisterium) رياست پاپ نمی شود.
اين نگرش کليسای کاتوليک بدون اساس نيست . کليسای کاتوليک چنين استدلال می کند که پيش از
شروع نگارش کتب عھدجديد، کليسا « بود » مسيح نخست کليسا را بنياد نھاد و بعد از آن ، کليسا (رسولان و جامعه نخستين مسيحيت ) کتب عھدجديد را به وجود آورد. مفسر اين کتب نيز کليسا بود. پيش از تدوين کتاب ھای عھدجديد به صورت کتب مرجع مسيحيت ، اين کليسا (مجمع اسقفان ) بود که در خصو ص اعتقادات و عبادات مسيحی نظر می داد و اتخاذ تصميم می کرد. حتی پذيرش الھامی بودنِ 27 کتاب عھدجديد نيز توسط کليسا صورت گرفت .به عبارتی ديگر، کليسای کاتوليک معتقد است که طبق انجيل متی  18:15 -20  و انجيل يوحنا 14:26 و 16:12- 14 و 20:21 - 23 ، کليسا صاحب اقتدار و مرجعيت می باشد و روح القدس آن را در ھمه دوره ھا و اعصار به جميع راستی ھدايت می فرمايد و آنچه را که مسيح در زمان حيات بشری خود صراحتاً تعليم نداد، بر آن مکشوف می سازد.
 

بايد پذيرفت که کليسای کاتوليک در برخی از مقاطع تاريخ ، خصوصاً در اواخر قرون وسطی' از اين اقتدار به تفريط بھره گرفت . به ھمين سبب ، نھضت پروتستان به صورت واکنشی افراطی در مقابل آن قد علم کرد. و بديھی است که در ھر دو زمينه ، چه در افرا ط  و چه در تفريط ، ھميشه اشتباھاتی رخ می دھد.
 

واکنش افراطی پروتستانھا اين بوده که يگانه مرجع اعتقادات و روش زندگی مسيحی را فقط و فقط کتاب مقدس بدانند. به زعم پروتستانھا، ھر اعتقادی که در کتاب مقدس يافت نشود، نمی تواند جزو اصول اعتقادات مسيحی قرار گيرد. شعار اصلاح گران اين بود : « فقط کتاب مقدس » که به زبان لاتين آن را Sola  می گفتند. پروتستانھا معتقدند که نوشته ھای پدران کليسا نبايد ھمطراز کتاب مقدس شمرده شود،  Scriptura بلکه بايد در رتبه ای پايين تر از آن قرار گيرد.
 

اما اين شعار ھيچگاه در عمل قابل عمل نبوده است ، چرا که ھمواره مسائلی در عرصه ايمان و عمل وجود دارد که در کتاب مقدس صراحتاً نيامده است . در چنين مواردی ، ھر شاخه ای از کليساھای پروتستان ، طبق تشخيص و صلاحديد رھبران خود، دست به اتخاذ تصميم و تفسير کتاب مقدس می زند. به عبارت ديگر، کليساھای پروتستان نيز عملاً اصول اعتقادات خود را توسط مجمع رھبران خود تعيين می کنند، اما مجمعیکه در مقايسه با مجمع علمای کاتوليک ، طبعاً کوچکتر است.
 

آيين ھای کليسايی
عيسی مسيح در طول زندگی بشری خود، دو آيين وضع نمود؛ يکی آيين غسل تعميد است و ديگری آيين عشاء ربانی (يا شا م خداوند). رسولان او نيز در کتاب عھدجديد فقط به اين دو آيين اشاره کرده اند.
کليسای کاتوليک به استناد نوشته ھا و سنن پدران کليسا علاوه بر اين دو آيين ، پنج آيين ديگر را نيز جزو آيين ھای کليسايی به حساب می آورند که عبارتند از آيينھای تأئيد، توبه و مصالحه ، تدھين بيماران ،
انتصاب به مقام کھانت ، و ازدواج.
 

کليساھای پروتستان فقط به ھمان دو آيينی که در کتاب عھدجديد آمد ه است ، قائلند.
در زمينه موضوع آيينھا، صرفنظر از تعدادشان ، آنچه که کاتوليکھا و پروتستانھا را از يکديگر متمايز می سازد، اھميتی است که ھر يک از ايشا ن برای اين آيينھا قائل است . در کليسای کاتوليک ، آيينھا خصوصاً آيين عشاءربانی عناصر اصلی عبادت را تشکيل می دھند، حال آنکه در کليسا ی پروتستان
« موعظه کتاب مقدس » در مرکز مراسم عبادی قرار دارد.
 

در کليسای کاتوليک ، آيينھا تجليات و مظھرھای ملموسِ فيض خدا و حقايق مجرد و غيرملموس روحانی می باشند، در حاليکه در کليساھای پروتستان بيشتر به خودِ حقايق در شکل تجريدی و انتزاعی شان توجه می شود.
در کليسای کاتوليک ، اھميت آيينھا قدرت خاصی به کشيشان می بخشد. در کليساھای پروتستان کشيشان از چنين اقتداری برخوردار نيستند.
 

 کليسای کاتوليک دارای ساختار سازمانی و سلسله مراتب مشخصی است. « پاپ » (به معنی پدر) در رأس کليسای کاتوليک قرار دارد؛مسأله رھبری کليسا و تشکيلات اداری تحت نظارت او قرار دارد، اسقفان تعيين و منصوب و به خدمت مشغول می شوند؛ ھر اسقف مسؤول امور کليساھای منطقه ای است که تحت نظارت او قرار دارد؛ کشيشان کليساھای منطقه را او تعيين می کند. در ھر کليسا نيز يک يا چند کشيش و شماس خدمت می کنند.
 

در مذھب پروتستان ، ھر شاخه دارای سازمان و تشکيلات خاص خود می باشد. تشکيلات کليساھای اَنگليکن و لوتر ی شبيه کليسای کاتوليک است ، با اين تفاوت که ھيچ مقامی در اين کليسا از مرجعيتی ھمپايه پاپ برخوردار نيست . ساير کليساھای پروتستان اکثراً به صورت محلی و مستقل اداره می شوند، حتی اگر از مجمعی بين المللی نيز برخوردار باشند.
 

موضوع کتاب مقدس 
در مورد کتاب مقدس ، دو تفاوت عمده ميان کاتوليکھا و پروتستانھا وجود دارد. يکی بر سر تعداد کتابھای کتاب مقدس می باشد، و ديگری بر سر حق تفسير آن .
 

ھمه کليساھا تعداد کتابھا ی وحيانی عھدعتيق را 39 و عھدجديد را 27 می دانند. اما
کليسای کاتوليک در قرن پانزدھم ، چند کتاب ديگر را که خودِ يھوديا ن نيز جزو کتب وحيانی خود نمی دانند،به عھدعتيق اضافه کرد. اما پروتستانھا ھمان 39 کتاب اوليه را به رسميت می شناسند. در خصوص تعداد کتب عھدجديد ميان ھمه مذاھب مسيحيت اتفاق نظر وجود دارد.
 

کليسای کاتوليک معتقد اس ت که حق تفسير کتاب مقدس و تدوي ن اصول اعتقادات با کليسا که در مورد تفسير بخشھای Magisterium است . در کليسای کاتوليک ، يک مرجع عالی وجود دارد به نام مورد مناقشه از کتاب مقدس نظر می دھد، و اين نظر برای کاتوليکھا صائب است . اما کليساھای پروتستان ھر فرد مسيحی و ھر کليسا را در تفسير کتا بمقدس آزاد می داند.
 

موضوع رستگاری در عھدجديد، رستگاری انسان منوط به ايمان آوردنِ شخص به عيسی مسيح به عنوان پسر خدا می باشد که از آسما ن به زمين آمد و انسا ن شد و رنج کشيد و مصلوب شد و جا ن سپرد، و روز سو م پس از مرگش ، با بدن خود زنده شد. شخص بايد ايمان بياورد که مرگ مسيح بر روی صليب کفاره گناھانش را پرداخته است ؛ اين کفاره قادر است او را از مجازا ت ابدی در جھنم رستگار سازد و حيا ت جاودانی بخشد.
شخص با ايمان آوردن به اين حقايق ، زندگی خود را نيز تسليم عيسی مسيح می نمايد و عھد م یکند که مطابق تعاليم مسيح و ھدايت روح القدس زندگی کند.
ھمه مسيحيان از ھر مذھب و کليساي ی به اين اصل بنيادين اعتقاد دارند. تفاوت در نحوه پياده کردن اين حقيقت در زندگی مسيحيان می باشد.
کاتوليکھا از آنجا که برای کليسا مرجعيت و جايگاھ  بسيار رفيع قائلند، معتقدند که فيض رستگاری از طريق کليسا و آيينھای کليسايی به سوی شخص جاری می شود. کسی که مشتاق دريافت رستگاری از طريق مسيح است ، بايد نخست آيين توبه و مصالحه و بعد آيينھا ی تعميد و تأئيد را به جا آورد؛ آنگاه به کليسا می پيوندد و می تواند در آيي ن عشاء ربانی (يا در اصطلا ح کاتوليکی ، قربان مقدس ) و ساير آيينھا شرکت کند.
از آنجا که اين آيينھا را فقط کشيشان می توانند به جا آورند، طبعاً ايشا ن از مقا م و جايگا ه خاصی در انتقال فيض رستگاری به افرادی ايفا می کنند.
 

 کليساھای پروتستان فقط و فقط « ايمان » را اساس رستگاری بشر می دانند. وظيفه کشيشان و خادمين کليسا فقط اعلام مژده رستگاری و خدمت به کسانی است که به اين مژده ايمان می آورند؛ اما ايشا ن شخصاً اقتدار ی در رستگاری فرد ندارند. ھر فرد با شنيد ن و ايمان آوردن به اين پيام رستگاری ، می تواند حيات جاودانی را مستقيماً از خدا دريافت دارد و خون عيسی مسيح او را از گناھانش پاک ساخته ، شايسته اين زندگی ابدی می سازد.
 

نتايج اين تفاوت ھا 
طبيعی است که ھر اعتقاد و نگرش ی نتايجی عملی به دنبال می آورد. ذيلاً به اختصار پيامدھا ی اين نگرشھا را در کليساھا ی کاتوليک و پروتستان به اختصار از نظر م یگذرانيم .
مراسم عبادی در کليسای کاتوليک بيشتر حالتی ملموس و عملی دارد. مسيحی کاتوليک میداند که با شرکت در مراسم قربانی مقدس (عشاء ربانی )، از فيض الھی برخوردار می شود. اعتراف او به گناھانش نزد کشيش و اعلام مغفرت از سوی او، وجدان او را مطمئن می سازد که آمرزش الھی را قطعاً دريافت داشته است (يوحنا 20:23 ). آيين تعميد او را از ورود به ملکوت خدا مطمئن می سازد. وقس عليھذا. در کليسای پروتستان ، تأکيد بر درک عميق اعتقاداتی نظير کفاره مسيح است ؛ ھمچنين مرکزيت عبادات را در کليسای پروتستان ، موعظه تشکيل می دھد. اينھا ھمگی مسائلی که برای درکشان بايد از قوه تفکر انتزاعی برخوردار بود.
تشکيلات منسجم کليسای کاتوليک موجب حفظ وحدت عقيدتی و ادار ی آن در طو ل قرون و اعصار گشته است . اما آزادی انديشه نزد پروتستانھا، ھم موجب پويايی در الھيات و شيوه اداره کليساھا شده ، و ھم پراکندگی و کثرت شاخه ھا و فرقه را سبب گشته است .
در تعيي ن اصول اعتقادات ، باعث شده « مجمع اسقفان « تأکيد کليسای کاتوليک بر مرجعيت که اعتقادات جديد دائماً وارد کليسا شود، اعتقاداتی که نه در سنت پدران اوليه کليسا يافت می شود، نه در کتاب مقدس .
 

کداميک بھتر است ؟
اين سؤالی است که برای بسياری مطرح است . اين کانون از آنجا که مصمم به حفظ بی طرفی است ، قادر به پاسخ به اين سؤال نمی باشد. ھمانطور که از مطالعه اين مطالب مشخص است ، ھر يک از اين کليساھا دارای نقاط قوت خاص خود می باشند. اعتقاد اين کانون اين است که ھمگی اين کليساھا ايمان به خدا و پسرش عيسی مسيح را موعظه می کنند. ھر که در ھر کليسايی از ايمانی صادقانه برخوردار باشد،
قطعاً مقبول خدا واقع خواھد گشت . اما ھر فرد مؤمن بايد با تحقيق و خصوصاً مطالعه کتاب مقدس ، آن کليسايی را برگزيند که با عوالم و روحيات خاص خودش سازگار باشد.
 

 کليساھا در ايرا ن معاصر
در حال حاضر در ايران ، کليساھای زير موجوديت دارند:
کليسای گريگوری ارمنی : در بخشھای قبل در مورد اي ن کليسا توضيح داديم .
کليسای نستوری يا شرق آشور: اين کليسا نيز که کليسای باستانی و سنتی آسوريان می باشد، قبلاً مورد اشاره قرار گرفت .
کليسای کاتوليک : از سد هھای 17 به اين طرف ، در اثر فعاليت ھای ميسيونرھای  کاتوليک ، عده ای از ارامنه و آسوريان به مذھب کاتوليک در آمده اند و کليساھای کاتوليک را به زبان خود تشکيل داده اند.
کليسای اَنگليکن : از اواسط قرن نوزدھم ، ميسيونرھا ی کليسای انگليکن در ايران شعبه ھايی تأسيس کردند که در ايران بيشتر به کليسای اسقفی معروف است .
کليسای پرزبيتری : ھمزمان با تأسيس کليسای انگليکن در ايران ، کليسای پرزبيتری نيز شناخته « کليسای انجيلی» در اثر فعاليت ميسيونرھا تأسيس شد. کليسای پرزبيتری در ايران بيشتر با نام می شود.
کليسای برادران : کليسای برادران در ايران در سال 1920 توسط دکتر سعيد خان کردستانی تأسيس شد که ھنوز نيز تحت ھمين نام وجود دارد.
کليسای جماعت ربانی و پنطيکاستی : از اوائل قرن بيستم ، نھضت پنطيکاستی به ايران نيز سرايت کرد و نخست در ميان آسوريھای ساکن اروميه رواج فراوان يافت . اين نھضت بعدھا در ميان ارامنه و ساير ايرانيان نيز راه يافت که منجر به تأسيس کليسای جماعت ربانی گشت.
 

به غير از مذاھب رسمی مسيحيت ، گروھھای ديگری نيز در ايران فعاليت دارند، نظير شاھدان يھوه ، مورمونھا و ادونتيستھا. اما چون اين گروھھا جزو مذاھب رسمی دين مسيحيت نيستند، از اشاره به آنھا در اي ن مقاله مختصر صرفنظر میکنيم .